سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جذام امام خمینی!

ارسال شده توسط خادم الشهدا در 90/1/14:: 9:2 صبح

توی اتوبوس بودم، داشتم گزیده ای از سخنان امام راحل رو میخوندم، دیدم هی داره روی دستم سرک میکشه! کارت رو گذاشتم زیر که کارت بعدی رو بخونم، تا نگاهش به عکس امام افتاد خودش رو جمع و جور کرد!
من میخوندم و اون نگاه میکرد، انگار میخواست چیزی بگه ولی حرفش رو قورت میداد، چند باری نیم خیز برداشت که بایسته اما ... در هر صورت چه نشسته چه ایستاده، هر کدوم براش یک سختی ای داشت!
بنده خدا بیست دقیقه ای در کش و قوس با خودش و نفسش بود که چه کنه، یهو بغل دستیش پا شد رفت اونم انگار برق شش فاز بهش وصل باشه پرید رو صندلی طرف!!! انگار که داره از یک جذامی فرار میکنه!!!
یعنی اینقدر بدش میاد ... یا ترسیده ویروس عشق امام و نظام بودنم بهش سرایت کنه؟! یا شایدم ترسیده یه وقت نگاهش به حرف های امام بیفته و به راه راست هدایت بشه!!!
ناخودآگاه این آیه تو ذهنم جرقه خورد : "صم بکم عمی فهم لایعقلون"
معلوم بود توی این مدت گذشته از فتنه گوشی برای شنیدن ندای حقیقت امت و جهان نداشته!
بنده خدا زبونی هم برای اعتراض نداشت که حداقل مثل بعضی ها هجمه کنه و تهش با چهار تا چارواداری دلش خنک بشه!
زبونم لال! انگار چشم خوندن هم نداشت که حداقل یکی دو تا از جمله های امام رو بخونه تا به حق بودنش پی ببره ...
بینوا از نعمت عقل هم انگار محروم بود! نمی دونست که با کنار من نشستن جذام طرفداری از نظام و ولایت فقیه نمیگیره و برای اینکه اینقدر هم حرص و جوش نخوره فقط کافیه نگاهش رو روی دست من زوم نکنه!
بله ...
این داستان خیلی از آدم هاییه که بدون علت و دلیل و فقط از روی بغض و کینه ای که خودشون هم دلیلش رو نمیدونن و بهشون تزریق شده با همه چیز بنای مخالفت میگذارند و حتی به خودشون زحمت نمیدن که دنبال حقیقت بگردند!





بازدید امروز: 3 ، بازدید دیروز: 8 ، کل بازدیدها: 38534
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ